خواجه شمس الدین محمد شیرازی، شاعر و حافظ قرآن، متخلص به حافظ و معروف لسان الغیب از بزرگترین شاعران غزلسرای
ایران و جهان به شمار میرود. جزئیات زندگی حافظ همچون بسیاری دیگر از بزرگان شعر و عرفان در پس پردهای از ابهام قرار دارد.
بنابر مستند ترین اقوال درباره حافظ ـ یعنی مقدمه دوست و همنشین محمد گلندام بر دیوان وی ـ حافظ به سبب اشتغال مداوم به
قرائت قرآن و اوراد و اذکار و تتبع و مطالعه در دواوین شعر، مجالی برای جمع و تدوین غزلیاتش تا آخر عمر به دست نیاورد.
وجود این امر شاید انگیزه طرح سؤالی مهم باشد که چرا حافظ و بسیاری دیگر از بزرگان شعر و عرفان ما نسبت به ثبت جزئیات
زندگی و اهتمام به امور روزمره خود این همه بیاعتنا و بی توجه بودهاند؟
برای این پرسش چند پاسخ میتوان فراهم کرد:
اولاً، بزرگانی چون حافظ ثمره و محصول سنت عمیق و ریشهدار عرفان اسلامی بودهاند، عرفانی که بقای حقیقی آدمی را در فنای
فی الله جستجو میکند و بر آن است که تا زنگار مایی و منی از وجود آیینهسان آدمی رخت برنبندد آیینه وجود او چشمه خورشید
درخشان نخواهد شد. در چنین منظری اشیا و امور عادی زندگی بیش از آن که حقیقتی بالذات داشته باشد، اموری عدمی و موهوم
به شمار میروند. ظرف حوصله این مرغان قاف پیما سرچشمه بقا را میطلبید و سرابهای فریب دنیوی رضایت خاطر آنها را
برنمیآورد.
از این روی مرغان باغ ملکوت به جای آن که بر وهم خویش بتنند به جستجوی گریز گاهی برای پرواز از این مغاک بعد بودند.
«فرصت شمردن صحبت» «لذت حضور» در پیشگاه دوست معنای عمیق زندگی بود. هم در این مقام حافظ آواز برآورد که:
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
ثانیاً، خشوع و تواضع و آگاهی و یقین این بزرگان بر بضاعت خویش، به آنان رخصت نمیداد تا در ملک مردان مرد، طبل غرور فرو کوبند
و سینه از باد هوا بیا کنند.
آنان ترجیح میدادند تا زندگی پیامبران و اولیاء و معصومین (ع) را الگوی راه و رسم خویش سازند، به معنی زندگی کنند نه به صورت.
به راه دل روند نه بر طریق هوای نفس:
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد
ثالثاً، اگر محمد بن منور طرحی از زندگی شیخ ابوسعید ابوالخیر را در کتابی به نام اسرارالتوحید برای آیندگان باقی گذاشت،
مقصودش نمایاندن وضعیت تاریخی و جغرافیایی زندگی ابوسعید به معنای معمول نبود، بلکه قصد آفتابی کردن سلوک حقیقی
زندگی او را داشت. نکتهای که به صورت حکایات از دقایق عرفانی زندگی این بزرگان در کتب مختلف به وفور دیده میشود، حکایاتی
است که نویسندگانش میکوشیدند در فرصتی اندک طرحی از معنای حقیقی زندگی بزنند.
آن که میگوید: «عبدالکریم حکایت نویس مباش بلکه چنان باش تا از تو حکایتها نویسند.» راهی دیگر در پیش پای انسان میگذارد و
افق دیگری فراپیش چشم آن که به همدلی میکوشد. باری، آیا تفکر و اندیشه مهمتر از جزئیات زندگی شخصی نیست؟ امور
روزمرهای که در هر صورت در زندگی همگان حضور مشترک دارد:
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این همه نیست
حافظ را نمیتوان از سنخ شاعران تک بعدی و تک ساحتی محسوب و تفکر شاعرانهاش را تنها به یک وجه خاص تفسیر و تأویل کرد.
شعر حافظ دارای ابعاد گوناگون و متنوع سرشار از راز و رمز و پرسش از حقیقت هستی است.
تفکر حافظ عمیق و زنده، پویا و ریشهدار و خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است.
پیرنگهای اصلی تفکر او را میتوان در کتاب وحی و اصول تفکر عرفان اسلامی بازیافت. حافظ به سبب انس و ملازمت مداوم با قرآن
کریم و کتب تفسیری و همچنین استغراق در متون عرفانی و درک محضر بزرگان دلسوخته زمانه خویش، به معرفتی غنی و عمیق از
جهان و انسان دست یافت به گونهای که حکمت شاعرانهاش به جهاتی چکیده معرفت عرفانی زمانهاش بود.
از زاویهای دیگر حافظ منتقد اجتماعی و مصلحتی بزرگ است که به اصلاح جامعه بیمار میکوشد: ریاکاران را آماج طعنههای خود
قرارمیدهد؛ اهل زمانه را به دوستی و درستی میخواند؛ فسق را مایه مباهات نمیداند و زهد فروش را ارزشی نمیدهد، تعلقات
را مایه اسارت آدمی و ذلت او میبیند؛ در قاموس شعر خود رند را میآفریند و بدان مفهومی اسطورهای میبخشد، تا آزادی و
آزادگی را ستایش کند، بر تزویر مزدوران بشورد، زر و زرمداران را به هیچ گیرد و فریاد برآورد که:
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
برخی از مهمترین وجوه تفکر حافظ را میتوان چنین برشمرد:
1 ـ نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عرفان مدار نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای
وجودی مییابند و چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است و این همه به یمن نظر چمن آرایی است که به عنایت خویش بر آفریدگان
فیض وجود میبخشد:
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما، گل بیخار کجاست؟
من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویم
تصاویر تناقض نمایی که در شعر حافظ دیده میشود، نشان دهنده تأثیر عمیق این اندیشه در حافظ و نفوذ آن به پیکره و ساختار
شعر اوست، به گونهای که اندیشه مزبور در شعر وی جلوه عینی مییابد.
بسامد بالای صنعتهای لفظی تضاد و طباق و تقابل در شعر حافظ، دلیلی بر این مدعاست، فضای کلی بسیاری از ابیات و تصاویر و
ارتباط تناقض نمای آنها با هم در شعر وی، بیانگر اندیشههای فلسفی و عرفانی است بیآن که شاعر تظاهری به فلسفیدن کرده
باشد:
ای آفتاب خوبان، میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
غلام همت آن رند عاقبت سوزم
که در گدا صفتی کیمیاگری داند
2 ـ عشق، جان و حقیقت هستی است، آدمی و پری، ملک و ملکوت طفیل هستی عشقند، عشق، ساز آفرینش را به نغمه درآورد و
آتش به نهاد هستی زد. بحر عشق ناپیداکران است. در دریای پرموج و خونفشان عشق جز با جان سپردن چارهای نیست، فهم
حقیقت عشق در حوصله دانش بشری نیست، عقل فضول را به جنون مقدس عشق راهی نیست:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
عشق نردبان صعود عروج آدمی از خاک بر افلاک است، با تمسک به عشق میتوان از پوستین نفسانی خویش به در آمد و هستی
عاریتی خویش را نثار دوست کرد و در محو «منیت» کوشید. اسیران عشق از تعلقات هر دو عالم آزادند و هم از این روی غزل، زبان
عشق و سرود مهرورزی است، دعوتی است به یگانگی ارواح و اخلاص و شور و شعور و شکفتن:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرحبخش نوایی دارد
3 ـ تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل میدهد. سرنهادن به حکم ازلی و تقدیری، اعتقاد به
عنایت و عدم تکیه بر تقوی و دانش صوری از اصول اساسی در تفکر حافظ محسوب میشود:
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
4 ـ «ابن الوقتی» و فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی:
به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
5 ـ انتظار و طلب وضع موعود، از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به
زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. انتظار صبح صادق و اندیشه اصلاح و اعتراض، شعر حافظ
را سرشار از خواستهها و نیازهای متعالی بشر کرده است:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنین نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
مطالعه و تتبع حافظ در آثار شاعران پیش از خود و معاصرش منجر به تأثیرپذیریهای بسیار وی از آثار آنان شده است. تأثیرپذیری حافظ
از آثار دیگران از نوع تأثیرپذیریهای خلاق به شمار میرود و از گونه تقلید نیست.
وی در ابیاتی که از تأثیر دیگران بر آنها نشانی است چنان جانی میدمد که آثار دیگران به منزله پیکرهای بیجان و جنبش در مقابل اثر
بر ساخته وی در میآید. این نکته حتی در اشعارش که حافظ از دیگران تضمین کرده است نیز صادق است.
حافظ به لطف سخن خدادادش نام بسیاری از شاعران بزرگ غزلسرای معاصر و پیش از خود را (که متأثر از آنها بود) کمرنگ کرد و در
محاق فراموشی برد، شاعرانی همچون: خواجوی کرمانی، سلمان ساوجی، نزاری قهستانی، ظهیر فاریابی، انوری، شاه نعمت الله
ولی، کمال خنجندی، اوحدی مراغهای.
علاوه بر اینان، حافظ از آثار شاعران بزرگی همچون: سعدی، عطار، سنایی، نظامی، خاقانی و منوچهری نیز تأثیرات بسیاری پذیرفته
و از کشفیات و یافتههای آنان در حیطه زبان و تخیل، بهرهها گرفته است. شاعر بزرگ همچون زنبور عسلی به جستجوی شیره گلها
به گلستانهای پرگل ادب فارسی پرکشیده و از شیره هر گلی، به اندازهای که بشاید چشیده است. تأثیر پذیریهای حافظ از شاعران
دیگر را میتوان به چند نوع عمده تفکیک کرد:
الف: تأثیر پذیری در حوزه وزن و قافیه؛
ب: تأثیرپذیری در حوزه مضمون و بیان هنرمندانهتر آن مضامین؛
ج: تضمین برخی از ابیات و مصرعهای اشعار دیگران؛
د: استفاده از برخی ترکیبات و ابداعات زبانی دیگر شاعران (احتمالاً به خاطر نفوذ قوی سنت ادلی رایج).
اینک نمونههایی از تأثیرپذیری شعر حافظ از آثار دیگر شاعران:
دانی غرضم ز میپرستی چه بود
تا همچو تو خویشتن پرستی نکنم
(انوری)
به میپرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
(حافظ)
زان پیش کز دو رنگی عالم خراب گردد
ساقی برات ما ران بر عالم خرابی
(خاقانی)
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
(حافظ)
نگاهی میکند در آینه یار
که او خود عاشق خود جاودانه
به خود میبازد از خود عشق با هود
خیال آب و گل در ره بهانه
(عطار)
که بندد طرف وصل از عشق شاهی
که با خود عشق بازد جاودانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
(حافظ)
خرم آن روز که از خطه کرمان بروم
دل و دین داده ز دست از پی جانان بروم
(خواجو)
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
(حافظ)
حافظ از معدود شاعرانی است که شعرش مقبول خاص و عام است. هر کسی رابطه و نسبت خاصی با شعر حافظ برقرار میکند.
آنان که به ساحت حقیقی تفکر حافظ نزدیکاند با او به همدلی و همزبانی میرسند و به درکی درست از شعر وی نائل میشوند؛
اما دیگران تنها صورتی از خویش را در آینه شعر او نظاره میکنند و این نسبت مگر به دلیل زبان ویژه و زیرساخت نهان فرهنگی و
اندیشگی شعر او.
شعر حافظ از سویی نهانیترین خواستهها و آرزوهای آدمی را در خود گردآورده است و از طرفی بر اساس نیازهای فطری بشری
بنیاد گرفته است. از منظری دیگر، شعر وی حاصل عرق ریزان روح و کوششهای بیوقفه شاعر در حوزه صورت شعر است، حک و
اصلاح و تراش واژگان، خلق فضاهای متناسب، ارائه ساختار منسجم و محکم زبانی، به صورتی جدی مورد نظر حافظ بوده است.
توفیق حافظ در رسیدن به زبانی بیدلیل و آینه سان که در عین وفاداری به سنن ادبی، سرشار از خلاقیت و نوآوری است هم
ستایش برانگیز است و هم حیرت انگیز.
برخی از مهمترین ابعاد هنری زبان شعر حافظ را مرور میکنیم:
1 ـ رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی، شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از
هر چیز به آینهای ماننده است که به صورت مخاطبانش را در خود مینمایاند، و این نیست مگر به دلیل حضور سرشار نمادها و
سمبولهایی که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر حافظ در اشعارش آفریده است و یا به
سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است.
حضور نمادها در شعر وی به گونهای است که هر کس به اقتضای حس و حال درونیاش به درک و دریافتی شخصی از آنها نائل
میشود، آن چنان که در بیت زیر«شب تاریک» «گرداب هایل» و... را میتوان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر
و تأویل کرد:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
2 ـ رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ابیات. این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معانی محدودتر) «مراعات
نظیر» نامیده میشد، در شعر حافظ از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
در بسیاری از موارد ایجاد تناسبات فوق منجر به ایهام تناسب و همچنین بافت یکدست و درخشان و پیکره محکم و منجسم میشود.
چنین تناسباتی جزء جزء کلمات و ترکیبات و جملات را در مناظره و تداخل با یکدیگر قرار میدهد و کارکرد هر جزیی از شعر در جزیی
دیگر منعکس میشود، به گونهای که درک و دریافت روابط بین اجزای شعر لذت فهم شعر را چند برابر میکند. به روابط حاکم بر
اجزاء این ابیات دقت کنید:
ز شوق نرگس مست بلند بالایی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست
کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم
3 ـ غنای استعاری زبان شعر حافظ در قیاس با دیگر امکانات بیانی از سطح بالاتری برخوردار است.
4 ـ لحن مناسب و شورافکن شاعر در آغاز شعرها قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص
را برای شروع غزلهای خود در نظر میگیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و
اندوهگین:
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
باید برون کشم از این ورطه رخت خویش
5 ـ طنز؛ زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظریف بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و
حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفتهها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد
آورده است. پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند:
بگفتمش به لبم بوسهای حوالت کن
به خنده گفت کیت با من این معامله بود
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام، ولی به ز مال اوقافست
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد بادهآت و سنگ به جام اندازد
6 ـ شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. شعر او از گونه معماتراشی و چیستان سازی
برخی از شاعران نیست.
پیچیدگی مفرط ترکیبات و تصاویر نیز در آثار او جایی ندارد، شعر او دچار تزاحمات تصویری نیست بلکه در عین درخشندگی و وضوح و
روشنی تخیل، به لحاظ برخورداری از زبانی رمزی و استعاری، از ابهام هنرمندانهای سود میبرد. ایهامهای شعر حافظ از عوامل مؤثر
در خلق فضای ابهام آمیز شعر اوست. نقش مؤثر ایهام در شعر حافظ را میتوان از چند نظر تفسیر کرد:
اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش میکوشیده است تا شعر خود را به نابترین حالت ممکن صورت بخشد و از آن جا
که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب میشود، حافظ از ایهام در این باره بیشترین سود و بهره را برده است؛ چرا که ایهام در آن
واحد ذهن ما را از مفهومی به مفهومی دیگر سوق میدهد.
دوم، آن که زمانه پرفتنه حافظ، از شاعر معترض زبانی غریب طلب میکرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد، و شاعر با
رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند، زبانی که هم قابلیت بیان ناگفتهها را
داشت و هم سرایندهاش را از فتنه فتانان در امان میداشت.
سه دیگر، آن که در سنن عرفانی هویدا کردن اسرار مکروه تلقی میشود و شاعر و عارف متفکر، ملزم به آموختن زبان رمز است و
رازآموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بیربط نیست که از ایهام به عالیترین
شکلش در برد وسیعی بهره بگیرد:
دی میشد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست
ایهام در کلمه «عهد» به معنای «زمانه» و «پیمان».
دل دادمش به مژده و خجلت همی برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
ایهام در ترکیب «نقد قلب» به معنای «نقد دل» و «سکه قلابی».
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما
ایهام در کلمه «دوران» به معنای «عهد و دوره» و «دورگردانی ساغر».
7 ـ ایجاز، مضمون پردازی، موسیقی و …
سینا جان می تونم بگم که اینبار پست خوبی نبود . البته من همشو با دقت خوندم چون بیکار بودم . ولی قبول کن که خوندن این همه مطلب در حدود حوصله هیچ کس نیست . اون هم تو کامپیوتر ... و اینکه مطالبی که نوشتی در مورد حافظ تقریباْ چیز هاییه که همه می دونن . باید یه موضوع خاص رو انتخاب می کردی و خیلی جدی فقط به همون مطلب می پرداختی . با این وجود از توجهت به این مطلب ممنونم .
سلام عزیز...
استفاده کردیم ...
از این مطالب استفاده کردیم
خیلی ممنون